چالش‌های یک استراتژیست برند در طول روز

صبح که روزم را شروع می‌کنم، اولین چیزی که ذهنم را درگیر می‌کند نه ایمیل‌هاست و نه جلسات؛ بلکه این سؤال است که امروز چه تغییری می‌توانم برای برندهایی که با من کار می‌کنند ایجاد کنم.

صبح که روزم را شروع می‌کنم، اولین چیزی که ذهنم را درگیر می‌کند نه ایمیل‌هاست و نه جلسات؛ بلکه این سؤال است که امروز چه تغییری می‌توانم برای برندهایی که با من کار می‌کنند ایجاد کنم.
گاهی این سؤال ساده‌ترین بخش روز است، چون پاسخ واضحی دارد؛ اما اغلب اوقات، همین سؤال آغاز چالش‌های بزرگ می‌شود.

بیشتر وقت روزم درگیر یافتن تعادل است. تعادل میان خواسته‌های مشتری و نیازهای واقعی بازار. مشتری‌ها اغلب می‌خواهند سریع نتیجه بگیرند، اما بازار همیشه به سرعت جواب نمی‌دهد. اینجاست که من باید نقش پل را بازی کنم.

جلسات طولانی بخش بزرگی از روزم هستند. در این جلسات باید هم شنونده خوبی باشم و هم راه‌حل ارائه کنم. گاهی در یک جلسه یک‌ساعته، فقط ده دقیقه فرصت دارم که مسیر درست را نشان بدهم.

یکی دیگر از چالش‌های روزانه‌ام این است که هر برند شخصیت متفاوتی دارد. نمی‌شود یک نسخه آماده برای همه تجویز کرد. باید وقت گذاشت، بررسی کرد، و راه‌حلی اختصاصی نوشت.

گاهی وسط روز با بحران‌ها مواجه می‌شوم؛ کمپینی که نتیجه‌اش کمتر از حد انتظار بوده یا داده‌هایی که برخلاف پیش‌بینی ظاهر شده‌اند. این لحظه‌ها بهترین آزمون برای من هستند: آیا می‌توانم آرام بمانم و مسیر را اصلاح کنم؟

شب که می‌شود، معمولاً خسته‌ام اما حس می‌کنم باز هم جای کار باقی مانده. چالش‌های یک استراتژیست هیچ‌وقت تمام نمی‌شوند. اما حقیقت این است که همین چالش‌هاست که شغف من را زنده نگه می‌دارد.

من یاد گرفته‌ام که هر روز با یک سؤال ساده آغاز شود: «چطور می‌توانم امروز ارزش بیشتری خلق کنم؟» و این سؤال، روز به روز مرا جلوتر می‌برد.